یک داستان یک پند
جابر بن عبدالله انصاری نقل میکند: پیرمردی که لباس کهنه بر تن داشت و از شدت ناتوانی نمیتوانست جای خودش بایستد خدمت پیامبر رسید. عرض کرد : یا رسول الله گرسنه ام ، سیرم کن. برهنهام لباسی بهمن عطا کن. تهیدستم ، چیزی به من بده.
پیامبر صل الله علیه و آله فرمودند: من که اکنون چیزی ندارم ، ولی تو را به جایی راهنمایی میکنم ، شاید حاجتت برآورده شود
سپس به بلال فرمودند: پیرمرد را به خانه فاطمه ام هدایت کن. او بعد از ورود به خانه ، سلام کرد و نیاز خود را بیان نمود. حضرت زهرا سلام الله علیها گلوبندیرا که پسر عمویش به وی اهداء کرده بود، به پیرمرد داد و فرمود: بفروش و زندگی ات را بدان اصلاح کن
پیرمرد برگشت و جریان را خدمت پیامبر صل الله علیه و آله عرض کرد. آن حضرت گریست و فرمود: گردنبند را بفروش تا خداوند به برکت عطای دخترم برای تو گشایشی فراهم سازد. پیرمرد بعد از فروش گردنبند، به پیامبر عرض کرد: به برکت عطای فاطمه علیها السلام بی نیاز شدم.
بحارالانوار ، جلد ۹۷ ، صفحه ۱۹۵